کوهسار کنده 7 | ||
خدایا شبیه بادکنکی شده ام از بغض هایی که به اجبار فرو دادهام..التماست میکنم..فقط یک سوزن،تکه تکه شدنم با خودم...!!! یه رابطه از اونجایی خراب میشه که تو ناراحتش کنی و یکی دیگه آرومش...!!! دلم میخواهد زندگی ام را امانتی بدهم دست یک آدم دیگر..بگویم:تو بازی کن تا من برگردم..نسوزی ها...!!! آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش میکنند..همین که باران بند آمد خیلی ها چترهایشان را جا میگذارند...!!! کوک میکنم چشمانم را روی آمدنت..نمی آیی و من برای همیشه خواب میمانم... نمیدانم چه مدت است روزهایم را به تنهایی به دوش میکشم!!مدتی است دلم در حسرت دیدنت مانده!!تنها دردم این است که شمارش روزهای نیامدنت از دستم درمیرود!!گاهی انگشتانت را به من قرض بده،کم آورده ام!!نیامدنت سوی چشمان خسته ام را برده،گاهی اشک نیست و من باز بی اشک ناله میزنم!!میدانم می آیی...!!! [ چهارشنبه 92/4/12 ] [ 3:57 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |